سیستم کارتیادداشت:[1]
کلید بهخاطرسپردن، سازماندهی و استفاده از هر چیزی که میخوانید
مترجم پرنیان رحیمی
بعد از دریافت واکنشهای زیاد به آخرین راهکارم دربارۀ تکنیکهایی که به درد زندگی میخورند، فکر کردم سیستمی را که استفاده میکنم توضیح دهم. این سیستم برای یادداشتبرداری، جستوجو در کتابهای مختلف و بهطور کلی پیگیری حکایتها، داستانها و اطلاعاتی که در کارم به آنها نیاز دارم استفاده میشود. این سیستم، عالی و کامل نیست و حتی ممکن است برای شما آن نتیجهای را که برای من دارد، نداشته باشد، اما از حدود 7 سال پیش که آن را یاد گرفتم روند کاریام را کاملاً متحول کرده و خروجی خلاقانهام را بهشدت افزایش داده است. این سیستم به من برای انتشار سه کتاب در سه سال کمک کرد (بهاضافۀ کتابهای دیگری که افتخار همکاری در نوشتنشان را داشتهام). در واقع این سیستم، نوشتن مقالات بیشماری در روزنامهها و وبسایتها، انتشار توصیههای خواندنیام در هر ماه و انواع مختلف موفقیتهای کاری و شخصی را ممکن کرده است. برای شفافسازی باید بگویم سیستم کارتیادداشت برای «من» نیست. در واقع من یک نسخۀ متفاوت از سیستمی را به کار میبرم که رابرت گرین[2] نابغه، زمانی که دستیار تحقیقاتی او بودم به من آموخت؛ سیستمی که او به من یاد داد مرتب، تمیز و منظم بود، اگرچه روش سیستم من درهمریختهتر است اما کارایی دارد و فکر میکنم در موقعیتی هستم که بتوانم این روش را به مردم توضیح دهم.
امیدوارم این سیستم الهامبخش روش شما هم باشد.
سیستم کارتیادداشت
- توصیف این سیستم به روشی خطی دشوار است؛ بنابراین میخواهم این کار را بهصورت برونریزی افکار انجام دهم و قول میدهم در پایان، توضیحاتم معنا و مفهوم پیدا کند.
- اگر فکری داشته باشم روی یک کاغذ یادداشت 4×6 مینویسم و آن را با یک تِم[3] مشخص میکنم، یا اگر روی پروژۀ خاصی کار کنم، آن کاغذ را طوری مشخص میکنم که با پروژه همخوانی داشته باشد. برای مثال، زمانی که برای نوشتن کتاب بعدیام، «مانع، راه است» آماده میشدم، هزاران کارت برای ایدهها و مفاهیمی که میخواستم در کتاب گنجانده شود، نوشتم. چند نمونه از آنها اینگونه بود:
«بردۀ شرایط مباش». (مقدمه)
«ما بهطور عینی میدانیم که از شکستها درس میگیریم، با این حال تمام وقت خود را صرف تلاش برای اجتناب از شکست میکنیم. چرا»؟ (مقدمه)
«گامان؛ کلمهای ژاپنی برای استقامت» (پایداری)
«اعمال ما محدود است؛ اما ارادۀ ما محدود نیست. ما همیشه تصمیم میگیریم ادامه دهیم یا نه». (اراده)
«یولیسیز سایمن گرانت؛ رویدادن حادثه در استودیوی متیو برادی که شیشه روی او افتاد و او حرکتی نکرد. همچنین، وقتی او بهجای فرار، بهسمت انفجار در سیتیپوینت دوید. رجوع کنید: بیوگرافی سیمپسون». (عصب)
همانطور که میبینید اینها انواع یادداشتهایی است که برای خودم مینویسم. مثلاً جملاتی در نوشتههای خودم، کلماتی که دوست دارم، سؤالاتی که دارم، یا مثالهایی که فکر میکنم ممکن است در جایی مناسب باشند و میخواهم دربارۀ آنها بیشتر بیاموزم.
- بیشتر اوقات، آنچه مینویسم نقلقول است (قبلاً آنها را در یک وبلاگ قرار میدادم؛ اما خیلی سخت بود). این نقلقولها یا معروف هستند یا از یک نویسنده که بهنظر من هوشمندانه میآیند. اهمیت زیادی دارد که نقلقولها را بهدرستی علامتگذاری کنید تا هرگز این خطر پیش نیاید. فراموش کنید هر نقلقول برای چهکسی است. برای واضحترکردن این موضوع، همیشه دور اولین علامت نقلقول یک دایره میگذارم. اگر از کسی نقل قول میکنم که از شخص دیگری نقلقول میکند، معمولاً «نقلشده در» مینویسم.
- اگر یک داستان یا مثال خیلی طولانی داشته باشم، فقط چند خط دربارۀ نکات کلیدی یادداشت میکنم و سپس چیزی مانند این مینویسم: «برای خواندن داستانی دربارۀ _________ رجوع کنید به: صفحۀ 14 در [نام کتاب]».
چند مثال از نقلقولهای کارتهای استراتژی من:
«یک بار دیدن بهتر از صد بار شنیدن است» _ گورباچف
پاسخ دهید: «شاید از قطعشدن دست خود نترسید؛ اما بدن شما در نهایت رنج خواهد برد» _ جان دی راکفلر
«ادب برای فطرت انسان مانند گرما برای موم است» _ شوپنهاور صفحۀ 77
«تلاش و پیگیری باید تا آخرین لحظۀ زندگی همۀ موجودات وجود داشته باشد» _ (پروس ماکسیم «نقلشده در» کتاب نایتس کروس)
«همۀ انسانها بیشتر از همکاری با دوستانشان علیه دشمنانشان کار میکنند» _ (سزار «نقلشده در» کتاب کلئوپاترا شیف صفحۀ 19)
«پیدا کنید! درست کنید! مبارزه کنید! تمام کنید!» _ (ژنرال ریدوی/ اشعار نظامی در جنگ کره «نقلشده در» سیویر جنرال)
- اینها انواع نقلقولهاییاند که برای موضوعی خاص بهکار میبرم. بیشتر نقلقولها طولانیتر از این نمونهها هستند؛ اما آنها را در اینجا بازنویسی نکردم. نقلقولهای طولانیتر را تایپ و چاپ میکنم، سپس کاغذ چاپشده را برش میدهم و روی یک کارت یادداشت میچسبانم.
- قبلاً در اینباره صحبت کردهام؛ اما کلید این سیستم چنین آیینی است: یک کتاب یا مقاله بخوانید و با پشتکار قسمتهایی را که برای شما مهم است علامت بزنید. اگر فکری دارید، آن را در همان صفحۀ کتاب یادداشت کنید (به این کار میگویند حاشیهنویسی). گوشۀ پایین صفحهای را که در آن نوشتهاید یا چیزی را علامتگذاری کردهاید، تا بزنید (یا از کاغذهای رنگی چسبان استفاده کنید).
- چند هفته پس از اتمام کتاب، دوباره به آن رجوع کنید و یادداشتها/ افکارتان را به کارتیادداشتهای مناسب منتقل کنید. چرا صبر کنیم؟ انتظار به شما کمک میکند بتوانید چیزهای باارزش را از بیارزش جدا کنید. قول میدهم بسیاری از صفحاتی که علامتگذاری کردهاید وقتی به آنها بازگردید دیگر مهم یا در خورتوجه به نظر نخواهند رسید. این راهکاری خوب است و در واقع شکلی از ویرایش محسوب میشود.
- در گوشۀ سمت چپ بالای هر کارت یک تم یا دستهبندی قرار دهید که نشان دهد این کارت به آن موضوع خاص تعلق دارد. اگر یک کارت از نظر موضوعی در چندین دسته قرار گیرد، از آن رونوشت بگیرید. رابرت از کارتهای رنگی برای سازماندهی بیشتر استفاده میکند.
برخی از دستهبندیهایی که در حال حاضر برای کارتیادداشتها استفاده میکنم:
- رواقیگری
- زندگی (توصیههای کلی دربارۀ زندگی)
- مغالطۀ روایی (چیزی که دوست دارم روزی دربارۀ آن کتاب بنویسم)
- استراتژی (نمونههایی از نبوغ یا خرد استراتژیک)
- ایدههایی برای بعد (بسیاری از کارتهای این دستهبندی به مقالههایی تبدیل شدهاند که خواندهاید)
- حیوانات (داستانهای عجیبغریب دربارۀ حیوانات. برای مثال، طبق کتاب یک تابستان نوشتۀ بیل برایسون، در هتلی که بیب روث بیشتر دوران کاری خود را آنجا میگذراند، یک فوک در فوارۀ لابی زندگی میکرد)
- به من اعتماد کن، من دروغ میگویم (فریبکاری رسانهها)
- نوشتن (حکمت دربارۀ ساختن با مهارت)
- تحصیل (حکمت و ایده دربارۀ یادگیری)
- متفرقه (طبیعتاً)
- وقتی در حال گردآوری کارتها هستید و موضوعهای مختلفی را مطالعه میکنید، غیرطبیعی نیست که با تمهای غیرمنتظره روبهرو شوید. در واقع اینگونه است که دستهبندیهای جدید متولد میشوند.
- اگر روی یک کتاب کار میکنید که در آن تعداد مضامین محدودی وجود دارد یا دقیقاً میدانید آن مضامین چه هستند، منطقی است که معرفی مختصری داشته باشید. برای مثال، برای آخرین کتابم «بازاریابی هک رشد»، 6 موضوع در نظر داشتم که تقریباً با فصلها و ساختار کتاب مطابقت داشت:
- مقدمه
- هک رشد
- محصول متناسب با بازار
- راهکارهای هک رشد
- اشاعهپذیری
- بهینهسازی و بایگانی
- متفرقه
- در ابتدا یک مجموعه از کارتها را برای یک کتاب یادداشت میکردم (با شمارهگذاری کارتها به شکل 1،2،3،4،5 و…) اما متوجه شدم این کار توانایی من برای جابهجایی کارتها را محدود میکند؛ زیرا ایدههای نامرتبط اما مهم به اشتباه کنار هم قرار میگرفتند.
- فکر میکنم مهم است اگر یادداشتها فقط دربارۀ کار نباشند. در کارتهای من، دو دستهبندی مهم وجود دارد یکی «زندگی» (که بیشتر توصیههایی برای خودم است) و دیگری دستۀ «من» است؛ جایی که انتقادهای مهم در آن قرار میگیرد یا چیزهایی است برای پیشرفت در زندگیام (منظورم چیزهایی دربارۀ طرز برخورد با والدین، روابط و… است؛ یادآوریهای کوچکی که کمک میکنند).
چند نمونهکارت از این بخشها:
«او به درد دیگری بیاعتنا است، اما خدا میداند که درد خودش را جدیتر از سرطان میگیرد… بالاخره فهمیدم پدرم، بهرغم همۀ اعتراضها و سخنرانیها و نوشتن دربارۀ وابستهنبودن، مردی بسیار بسیار مهرطلب است» _ مارگارت سالینجر، نقلشده در سالینجر صفحۀ 570 (من)
«نظرات افرادی که خودشان به اندازۀ کافی به اعتقاداتشان باور ندارند نباید برای ما مهم و اثرگذار باشد» (زندگی)
«فقط به این دلیل که در یک بازی برنده میشوید به این معنی نیست که بازی، بازی خوبی است» _ ست گادین، ایکاروس دسپشن (زندگی)
«الف: خب، در اینجا باید بیشتر نگران چه چیزی باشم؟ ب: هیچچیز نباید شما را نگران کند» _ گفتوگو با یک دوست (من)
«کاراکتر همانند سرنوشت است» _ هراکلیتوس (زندگی)
«اگر فریبکاری ببینی و چیزی به زبان نیاوری خودت نیز فریبکار هستی» _ طالب
«با اعضای تیم خود دعوا نکنید» (زندگی)
«هرکس با اثری که از خود بهجا میگذارد شناخته میشود» _ ضربالمثل قدیمی (زندگی)
- دربارۀ این که کارتها را بهصورت کامل پر کنید استرس نداشته باشید. من صدها کارت دارم که فقط یک یا دو کلمه روی آنها نوشتهام. ممکن است کلماتی جدید و جالب باشند که قبلاً هرگز نشنیدهام، یا کلماتی که فکر میکنم معانی متعددی دارند و همچنین یادآوریهایی دربارۀ موضوعهایی که میخواهم در نوشتههایم به آنها اشاره کنم.
- نکتۀ مفید: اگر در نهایت از پشت کارت هم استفاده میکنید (من اغلب این کار را انجام میدهم)، یک نشانه در سمت جلو قرار دهید. گاهی وقتی آنها را ورق میزنید، فراموش میکنید در پشت آن متنی وجود دارد.
- عادت کنید اگر ایدهای دارید، حتماً آن را روی یک کارت بنویسید. اگر این کار را نکنید، پشیمان خواهید شد. نمیتوانم بشمارم چند بار با نوشتن تیتر یک ایده یا یک فکر نجات پیدا کردم، در غیر این صورت، افکارم را فراموش میکردم. جالب است وقتی کارتهای خودتان غافلگیرتان میکند.
- وقتی به کارتها برمیگردم، اغلب چیزهای جدیدی از مطالعه یا تفکر اخیر به یاد میآورم و به نوشتههای کارتها اضافه میکنم. به همین دلیل اگر تمام کارتهای من را مرور کنید، رنگهای مختلف جوهر را در یک کارت مشاهده خواهید کرد.
دیگر افرادی که از این سیستم استفاده میکنند
شفاف میگویم من کسی نیستم که این سیستم را ابداع کرده است؛ حتی کاملش هم نکردهام. در واقع فقط آن را توضیح میدهم؛ زیرا مردم پرسیدند.
- رابرت سیستم خود را در مصاحبهای با اندرو وارنر[4] در میکسرجی[5] توضیح داد: کتابی را میخوانم و در حین خواندن زیر جملات آن خط میکشم و یادداشتهایی را در حاشیه مینویسم و بعد برمیگردم و یادداشتها را به کارتها منتقل میکنم. دیگر میتوانم محک بزنم یک کتاب خوب بین 20 تا 31 کارتیادداشت تولید میکند و یک کتاب بد 2 یا 3 کارتیادداشت تولید میکند. من تمهای مشترک را در اینجور کتابها پیدا میکنم و اگر خیلی خوب مفاهیم در آن سازماندهی نشده باشد، آن را سازماندهی میکنم. مثلاً در صفحۀ 30 و در صفحۀ 180 دربارۀ یک چیز صحبت شده است که باید کنار هم قرار میگرفتند. من این دو را کنار هم قرار میدهم و تم موضوع را پیدا میکنم و در نهایت لبمطلب کتاب را استخراج خواهم کرد. در طول فرایند، وقتی موضوعها را دستهبندی میکنم، تمها و الگوهایی را میبینم که شما دربارۀ آن صحبت میکردید، یعنی کارآموزی، خلاقیت، کار با یک مربی، هوش اجتماعی. کمکم فصلها جان میگیرند و این زمانی است که میتوانم نوشتهام را در فصلهای مختلف سازماندهی کنم. هر دستهبندی، عنوان کتاب را در خود دارد و کد رنگی نیز دارد و بسته به نوع موضوعی که من با آن سروکار دارم، کارتهایی با رنگهای مختلف دارد، مثلاً اگر هنر، علم، سیاست و… باشد. گفتن همهاش از حوصله خارج است؛ با این حال، اگر تمام کارهای گفتهشده را انجام داده باشم و بنشینم تا بنویسم، چیزهای زیادی برای نوشتن در اختیارم خواهد بود. فرض کنید بخواهم درباره لئوناردو داوینچی بنویسم، 50 کارت یادداشت دارم که او را از هر زاویۀ ممکن تحلیل کرده است. اکنون میتوانم با این کارتها، جامعتر، عمیقتر و چندبعدی بنویسم؛ زیرا همۀ اطلاعات را گرفتهام و آنها را سازماندهی کردهام.
- همچنین یک نفر در سایت تعاملی ردیت[6] از او دربارۀ این سیستم پرسید. این نمونهای از تبادلنظر و برخی اطلاعات دربارۀ کدگذاری رنگی کارتها است:
کاربر: رابرت، من از طرفداران تو هستم. در یکی از مصاحبهها به روش تحقیق خود برای نوشتن کتابهایتان (با کارتهای فهرستبندیشده و جعبههای کفش) اشاره کردید. آیا میتوانید جزئیات بیشتری دربارۀ روند این روش ارائه دهید؟
رابرت گرین: فرض کن کتابی را با دقت بسیار میخوانم و در حاشیۀ آن انواع یادداشتها را مینویسم. چند هفته بعد به کتاب برمیگردم و خطخطیهایم را به کارتهای یادداشت منتقل میکنم که هر کارت نشاندهندۀ یک تم مهم در کتاب است. برای مثال، در کتابم «مَستری»[7]، تم، نورونهای آینهای است. پس از مرور چندین کتاب، ممکن است سیصد کارت نوشته باشم و در کارتها الگوها و مضامینی را ببینم که به فصلهای اساسی کتاب تبدیل میشوند. میتوانم کارتها را بهراحتی مرور کنم و به دلخواه آنها را جابهجا کنم. بهدلایل زیادی این روشی باورنکردنی برای شکلدادن به کتاب است.
کاربر: آه، فهمیدم! هنوز دربارۀ رنگها کنجکاو هستم. حدس میزنم پاسخ واضح این است که رنگها دستهها، موضوعها و موارد مشابه را نشان میدهند.
رابرت گرین: رنگها نشاندهندۀ دستهبندیها هستند، درست میگویید. برای مثال کتاب جنگ را در نظر بگیرید، میتوان این طور دستهبندی کرد: کارتهای آبی دربارۀ سیاست، زرد مستقیماً دربارۀ جنگ، سبز هنر و سرگرمی، کارتهای صورتی دربارۀ استراتژی و… . از کدگذاری رنگی میتوان به شکلهای مختلفی بهره برد. مثلاً برای نوشتن یک فصل به کارتها نگاه میکنم و هیچ کارت آبی یا سبزی را نمیبینم؛ پس متوجه مشکلی میشوم. همچنین میتوانیم همۀ کارتهای یک رنگ را بیرون بیاوریم تا ببینیم کدام داستان را بیشتر دوست داریم و… . همچنین باعث میشود جعبۀ کفش بسیار جذاب بهنظر برسد.
کاربر: مبتکرانه است. بنابراین شما بهطور مؤثر یک پایگاه دادۀ مرتبط در یک جعبه کفش ایجاد کردهاید؛ زیرا میتوانید روابط بسیار زیادی بین رنگ کارتها و فصلها داشته باشید. اشتیاق شما به سازماندهی یکی از (بسیار) چیزهایی است که کار شما را به شکل سرگرمکنندهای قابل خواندن و ارجاعدادن میکند. از اینکه بخشی از آن را با ما به اشتراک گذاشتید متشکریم.
- به نظر میرسد که این سیستم نیز بسیار شبیه به زتلکستنِ[8] لومان[9] است. اگرچه باید تکرار کنم، دیسیپلین او از من بیشتر است و من نامنظمتر کار میکنم.
- رونالد ریگان نیز سیستم مشابهی داشته که ظاهراً افراد کمی تا زمان مرگش از آن اطلاع داشتند. او در سیستم خود از کاغذ یادداشتهای 3×5 استفاده میکرد و آنها را با تم مشخص در یک کلاسور عکس نگه میداشت. این کارتهای یادداشت که عمدتاً با نقلقولها پر شده بودند در واقع به کتابی تبدیل شدهاند که مورخ، داگلاس برینکلی آنها را ویرایش کرده است. این کارتها نهتنها منبع بسیاری از سخنرانیهای او در قالب رئیسجمهور بودند، بلکه ریگان قبل از ریاستجمهوری صدها سخنرانی در جنرالالکتریک داشت. حدود 50 سال حکمت عملی در این کارتها وجود دارد. خیلی بیشتر از هر چیزی که من گردآوری کردهام. بههر حال هر قضاوتی دربارۀ ریگان دارید بهشدت توصیه میکنم دستکم به آن کتاب نگاهی بیندازید.
- این سیستم همچنین به سیستم اعشاری دیویی و کارتهای قدیمی کتابخانه بیشباهت نیست.
- مطمئنم افراد عالی دیگری هم هستند که از سیستم مشابهی استفاده میکنند. اگر کسی نمونهای دارد بفرستد!
پرسشهای متداول
- از این کارتهای یادداشت برای چه کاری استفاده میکنید؟ هر چیزی که بخواهم! بهتازگی توییتکردن نقلقولهایی را شروع کردم که از آنها یادداشتبرداری کرده بودم؛ اما این فقط یک کار کوچک است. من از این یادداشتها برای زندگیام استفاده میکنم. وقتی مشکلی دارم، آنها را ورق میزنم، وقتی برای نوشتن به دنبال اطلاعات هستم از آنها استفاده میکنم.
- چگونه میدانید چه چیزی را یادداشت کنید؟ شما فقط هر چه میخواهید بنویسید. دربارۀ نوشتن استرس نداشته باشید. این سیستم شماست و همۀ ما اولویتهای خود را داریم. من شخصاً بهدنبال بخشهای کاربردی و کوچک هستم.
- کارتها را کجا میگذارید؟ من جعبهای بزرگ دارم که از آن استفاده کردم که در واقع برای گذاشتن عکس است. به آن کروپر هوپر[10] میگویند. اما زمان زیادی طول کشید تا تعداد کارت کافی برای استفادهکردن از جعبه داشته باشم. قبلاً از جعبههای کوچکتر استفاده میکردم، جعبههای مقوایی ارزان نیز وجود دارد.
- وقتی یک جعبه پر میشود چه میکنید؟ اگر در حال یادداشتبرداری برای پروژۀ خاصی مانند یک کتاب باشم، یک جعبۀ مخصوص را به آن اختصاص میدهم. برای مثال، کتاب «پول نقد» من دقیقاً در مرحلهای است که میتواند یک جعبۀ متوسط را پر کند. بعد از صدها کارت یادداشت دیگر، آن را به کروپر هوپر خودش منتقل میکنم.
- استفاده از یک سیستم دیجیتال راحتتر نیست؟ بله. اما قصد من آسانبودن نیست. نوشتن کارتها با دست مرا مجبور میکند وقت بگذارم و دوباره همهچیز را مرور کنم (یادداشتبرداری روی یک کتابخوان دیجیتالی خیلی آسان است و مشکل همین است). همچنین این که بتوانید به شکل فیزیکی مطالب را منسجم کنید برای ساختار مناسب کتاب یا پروژۀ شما بسیار مهم است. من میتوانم کارتها را از یک دستهبندی به دستۀ دیگر منتقل کنم. همانطور که در مطالب کارتها میچرخم، به چیزهایی برمیخورم که فراموش کرده بودم و… .
- حملکردنش سخت نیست؟ چرا، کمی. اما خب که چی؟ وقتی نتیجه میدهد ارزشش را دارد. جدای از شوخی، معمولاً فقط بخشی را که دارم روی آن کار میکنم با خودم جابهجا میکنم. اگر روی فصل 2 کار میکنم، کارتهای همان فصل را میبرم. اگر در حال نوشتن متنی دربارۀ آموزش هستم، کارتهای مربوط به تحصیل را با خودم میبرم. بهندرت پیش میآید به همهچیز همزمان نیاز داشته باشم.
- چگونه همۀ کارتها را بهخاطر می آورید؟ به همین دلیل شکلدادن به سیستم بهصورت فیزیکی بسیار مهم است. مانند این است که روی هر یک از این کارتها سرمایهگذاری کردهام. با دستان خودم آنها را درست و مرتب کردم. این ارتباط لمسی با کارتها کمک میکند. همانطور که یکی از خوانندگان بیان کرد، این سیستم به ساختن یک «قصر حافظه» کمک میکند. تا حدودی به یاد نمیآورم که چه چیزی را روی کارتیادداشتها نوشتهام؛ اما میدانم کجا گذاشتمشان، به چه موضوعی مربوط هستند، چه کارتهایی اطراف آنهاست، چه زمانی انجامشان دادم و… .
- آیا کارتها را دوباره بررسی میکنید؟ قطعاً. اگر موضوع الهامبخشی نداشته باشم یا قرار باشد نوشتۀ جدیدی را شروع کنم، همیشه سعی میکنم کارتها را ورق بزنم و لازم نیست همۀ آنها را بررسی کنم؛ فقط چند تا را. مثالی دیگر: وقتی پیشگفتار جدید «به من اعتماد کن، من دروغ میگویم» را نوشتم، با مرور کارتها کار را شروع کردم. وقتی آمادهسازی نسخۀ کاغذی «بازاریابی هک رشد» را شروع کردم (که در سال 2014 منتشر شد)، کارتها را مرور کردم و توانستم چیزهایی را پیدا کنم که بار اول از آن استفاده نکرده بودم.
- در نهایت اما یادداشتنویس دیجیتالی مثل اِوِرنوت[11] بهتر نیست؟ شاید برای شما بله اما برای من نه. اگر این همان چیزی است که میخواهید استفاده کنید، این کار را انجام دهید. اما فکر میکنم چیزی غیرقابلجایگزین درخصوص جنبۀ فیزیکی این سیستم وجود دارد؛ کتابهای فیزیکی و کارتهای فیزیکی، به نظر من بهترین هستند.
- اگر اتفاقی برای جعبۀ شما بیفتد چه میشود؟ بهتازگی خانهام را دزد زده است و من بسیار ترسیده بودم که کسی آن را برده باشد، تصورش را نمیکنید. خوشبختانه جعبه را نبرده بودند. در واقع به استفاده از تسک ربیت[12] فکر میکنم برای ایجاد یک پشتیبان دیجیتال. حقیقت این است، این جعبهها همان چیزهایی هستند که برای بیرونآوردن آنها به داخل آتش میروم (در واقع، گاهی آنها را در یک گاوصندوق نسوز نگه میدارم).
___
به یاد داشته باشید هیچ روش درست و غلطی برای انجام این سیستم وجود ندارد. سیستمی را که توضیح دادم در واقع یک نفر به من آموزش داد و من اصلاحات خودم را روی آن انجام دادم. روش او بهترین نتیجه را برای او دارد و روش من هم برای من بهتر عمل میکند.
راه خودتان را بسازید، در نهایت فکر کنم شما این سیستم را دوست خواهید داشت.
[1] The Notecard System
[2] Robert Greene
[3] theme
[4] Andrew Warner
[5] Mixergy
[6] Reddit AMA
[7] Mastery
[8] Zettelkasten
[9] Niklas Luhmann
[10] Cropper Hopper
[11] Evernote
[12] TaskRabbit