اگر بتوانید به آینده رفته و با خودِ باهوشتر، جسـورتر و نترسترتان صحبت کنید، چه اتفاقی میافتد؟
این فرصت برای اریک جیمز براتون، شخصیت کتاب فراهم شد و زندگیاش را تغییر داد.
این کتاب کوچک دنیای شخصی به نام اریک را با دو نگرش مختلف به تصویر میکشد و میبینیم دنیای کسی که فقط به دنبال شنیدن «بله» است با دنیای کسی که شنیدن «نه» را مسیر رسیدن به «بله» میداند چقدر متفاوت است.
سعی کنید این کتاب را با موقعیتهایی که در زندگی خودتان «نه» شنیدهاید مطابقت دهید و به این فکر کنید اگر قبلاً این کتاب را میخواندید هماکنون در زندگیتان در چه جایگاهی قرار داشتید؟ آیا تا به حال با شنیدن جواب «نه» دلسرد شدهاید؟ آیا تا به حال با شنیدن جواب «نه» خود را محکوم به زندگی بدون تغییر کردهاید؟ اگر جواب این سؤالات «بله» است بهتر است به خواندن این کتاب «نه» نگویید!
فهرست مطالب:
پیشگفتار مترجم
یادداشت نویسندگان
فصل اول: یک شروع عالی
فصل دوم: رسیدگی به کارهای عقبافتاده!
فصل سوم: برای همین در بخش فروش کار میکنم!
فصل چهارم: نهر توتفرنگی
فصل پنجم: پناه بر خدا، اینجا چه خبر است؟
فصل ششم: خیلی روبهراه به نظر نمیرسی!
فصل هفتم: منِ دیگر
فصل هشتم: نگاه به آینه
فصل نهم: الین!
فصل دهم: شام در رستوران رینواتر
فصل یازدهم: پس از کجا فهمیدی که آن مشتری خرید دیگری ندارد؟
فصل دوازدهم: مدل شکست و موفقیت
فصل سیزدهم: جایی که مسیرمان از هم جدا شد
فصل چهاردهم: دعوتی که نتوانستم رد کنم
فصل پانزدهم: زمانی برای تأمل
فصل شانزدهم: خلبان صحبت میکند
فصل هفدهم: یاد بگیرم «نه» بشنویم
فصل هجدهم: نیروبخشترین کلمهی دنیا
فصل نوزدهم: هدفگذاری بر اساس شنیدن «نه»
فصل بیستم: وقتی روی غلتک فروش افتادهاید، به سرتان میزند!
فصل بیست و یکم: بعدی!
فصل بیست و دوم: صبح در ساحل
فصل بیستوسوم: قصد خرید بیمه نداری، درسته؟
فصل بیستوچهارم: نه به معنی هرگز نیست
فصل بیستوپنجم: لقمهی چرب و نرم
فصل بیستوششم: شکست پشت شکست
فصل بیستوهفتم: ارج نهادن به موفقیت و شکست
فصل بیستوهشتم: در یک چشم به هم زدن
فصل بیستونهم: بالاخره چشمهایم را باز کردم
حُسن ختام: شش ماه بعد …
یادداشت نویسندگان
فصل اول: یک شروع عالی
فصل دوم: رسیدگی به کارهای عقبافتاده!
فصل سوم: برای همین در بخش فروش کار میکنم!
فصل چهارم: نهر توتفرنگی
فصل پنجم: پناه بر خدا، اینجا چه خبر است؟
فصل ششم: خیلی روبهراه به نظر نمیرسی!
فصل هفتم: منِ دیگر
فصل هشتم: نگاه به آینه
فصل نهم: الین!
فصل دهم: شام در رستوران رینواتر
فصل یازدهم: پس از کجا فهمیدی که آن مشتری خرید دیگری ندارد؟
فصل دوازدهم: مدل شکست و موفقیت
فصل سیزدهم: جایی که مسیرمان از هم جدا شد
فصل چهاردهم: دعوتی که نتوانستم رد کنم
فصل پانزدهم: زمانی برای تأمل
فصل شانزدهم: خلبان صحبت میکند
فصل هفدهم: یاد بگیرم «نه» بشنویم
فصل هجدهم: نیروبخشترین کلمهی دنیا
فصل نوزدهم: هدفگذاری بر اساس شنیدن «نه»
فصل بیستم: وقتی روی غلتک فروش افتادهاید، به سرتان میزند!
فصل بیست و یکم: بعدی!
فصل بیست و دوم: صبح در ساحل
فصل بیستوسوم: قصد خرید بیمه نداری، درسته؟
فصل بیستوچهارم: نه به معنی هرگز نیست
فصل بیستوپنجم: لقمهی چرب و نرم
فصل بیستوششم: شکست پشت شکست
فصل بیستوهفتم: ارج نهادن به موفقیت و شکست
فصل بیستوهشتم: در یک چشم به هم زدن
فصل بیستونهم: بالاخره چشمهایم را باز کردم
حُسن ختام: شش ماه بعد …
هنوز بررسیای ثبت نشده است.